زندگی همین است

متن مرتبط با «پدرنباشم» در سایت زندگی همین است نوشته شده است

پدرنباشم

  • پدر، گوشه اتاق مشغول چای خوردن است و مادر در کنار او. بااشتیاق چادر مادر را ازاتاق بر میدارم و بسان او به سر می کنم و می آیم به سمت پدر و شروع می کنم به بازی و خنده.مادر می خنددو پدربادیدن من اخم می کند و می گوید: این خاله زنک بازیا چیه!؟می ترسم و چادر را به گوشه ای  پرت می کنم و راهی حیاط می شوم و خواهر کوچکترم را می بینم که گوشه حیاط،زیردرخت نارنج مشغول بازی است.نگاهی به من می کند و لبخندمیزند و می گوید:داداش بیا خاله خاله بازی کنیم!ومن دراندیشه آن ام که خاله خاله بازی یعنی خاله زنک بازی!؟به یادحرف پدراخم میکنم ومی گویم:این خاله زنک بازیهاچیه!؟بیچاره خواهر!لبانش راجمع میکندوچشمانش اشک آلود... دلم به رحم می آیدودستان کوچکش رابااهردودست می گیرم ومی گویم:باشدبه شرطی که من،پدرنباشم.+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 18:12&nbsp توسط آقای ج  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها