عاشقی

ساخت وبلاگ
ترم اول دانشگاه عاشق خانومی شدم که اونم مثل خودم ترم اولی بود اما جرأت حرف زدن باهاش نداشتم و خیلی کم رو بودم و ازدور فقط نگاش می کردم.ترم دوم که شد تنهاراهی که به مغزم رسیداین بود که نامه براش بنویسم اما چجوری باید به دستش برسونم!؟ وتنهاراه چاره پست کردن نامه بود!اماآدرسش نداشتم!چه بایدمی کردم!؟ تنهاآدرسی که ازش داشتم آدرس دانشگاه بود! پس نامه رو نوشتم و بردم اداره پست و باپست پیشتاز فرستادم به آدرس دانشگاه وروی نامه هم نوشتم برسد به دست خانوم....!

بعدازدوروزدیدم خبری ازخانومه نشد!یعنی خودش بوداما هیچ حرکت خاصی ازخودش نشون نمیداد! گفتم نکنه نامه به دستش نرسیده! این شدکه رفتم اداره پست و پیگیرنامه شدم.

متصدی پست گفت که نامه به آدرس فرستاده شده و تحویل حراست دم در دانشگاه داده شده!

ومن مردم! سکته رو زدم!

تایک هفته دانشگاه نرفتم!

بعدیک هفته باترس ولرز رفتم و جوری وارد دانشگاه میشدم که حراست دم در من نبینه!

خلاصه که بخیرگذشت وخبری ازحراست نشد!

ترم بعد دیدم خانومه همش درحال گپ و خنده با پسراست!

ترم بعدترش کلا ازدانشگاه اخراج شد!

ترم بعد بعدترش دیگه عاشق نشدم! قاشق شدم!

مراقب پسرای ترم اولی باشید! ایناچون از جو کاملا پسرونه وارد محیط دانشگاه میشن کاملا آمادگی هرجورحرکتی دارند!

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 5:30  توسط آقای ج  | 
زندگی همین است...
ما را در سایت زندگی همین است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 72 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 5:44