دوستان کتابخون تأثیرمی گذارند!

ساخت وبلاگ
اینقدرکه وارد وبلاگ دوستان کتابخون شدم ودیدم که هردفعه که واردوبشون میشم یه کتاب جدید خوندن و به اتمام رسوندن که وسوسه شدم عضو کتابخونه شهرمون بشم وبشم یه کتابخون حرفه ای و هردفعه واسه اینکه جلو این نوع دوستان کم نیارم کتابی که خوندم معرفی کنم! 

بامسئول محترم کتابخونه بدلایلی من جمله گرفتن کتابهای بیشتر وبمدت طولانی تر همون اول روابط حسنه وپاچه خواری آغاز کردم بطوری که اواخر صحبت هامون کار به خنده وشوخی و...کشید!نیم ساعتی به همین منوال گذشت که؛

جمله آخرش کمرم شکست!

فرمودن که:

ببین توکه قیافت به کتابخونها نمی خوره! راستش بگو واسه چی اومدی عضوشدی!؟ واسه پیداکردن دوست دختر اومدی دیگه نه!؟ اگر اینجور باشه اشتباه اومدی چون من حواسم چهارچشمی بهت هست :|

خرس گنده درمورد من چی فکرکرده! نمیدونه که میخواستم با دوستان وبلاگیم سرکتاب خوندن کل کل کنم! وگرنه من چه به این کارا! :| 

خلاصه که نشد که بشه ! :|

شماهم لطفا یه چندوقت دست از معرفی کتاب بردارید تااین مرض حسودی از ذهن من خارج بشه.مرسی اه!

+ نوشته شده در  شنبه ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 17:7  توسط آقای ج  | 
زندگی همین است...
ما را در سایت زندگی همین است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 17:02