الان وقتش بودآخه!؟

ساخت وبلاگ
شرکت ازساعت دوازده الی دو واسه نمازونهار استراحت میده.منم ازاین وقت استفاده می کنم و میرم گلاب به روتون wc وباماشین ریش تراش میفتم به جون صورتم! همه غذاخوری بودن ومنم باخیال راحت صورت صفا میدادم ووسط کاربودم که یهو برق قطع شد!دقیقا نصف صورت صاف ونصف دیگه پرمو! هرچی موندم که برق بیاد،نیومدکه نیومد! دیگه داشت ساعت دو میشد وسرکله همکاران باشکم پر یکی یکی پیدا میشد.

باورکنید واسه هرکی که میومد یه فیلم جداگونه بازی می کردم! کف دستم گذاشته بودم رو سمت صاف صورتم ومیگفتم دندونم درد میکنه! یکی دیگه که میومد سریع صورتم میبردم سمت شیرآب و شروع می کردم به شستن که طرف نبینه! واسه اون یکی صورتم میبردم سمت داخل آرنج که مثلا دارم خشکش می کنم!

ساعت یه ربع به سه بودکه جناب برق همزمان باجناب رئیس اومد! تاچشای خوشگل(!) رئیس به من افتاد فرمودن که اینجاچکارمی کنی!؟ خواستم فیلم بازی کنم اما... دستم ازروصورتم برداشتم و نگاه مظلومی بهش انداختم و سرم دادم پایین! نه خندید،نه چیزی گفت.فقط سرش انداخت پایین ورفت بیرون.بیچاره یادش رفت واسه چی اومده بودwc ! 

تنبل خونه همش خوابه وکارای شخصیش میاره شرکت.مدیونیداگرفکرکنید خودم میگم!

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 18:19  توسط آقای ج  | 
زندگی همین است...
ما را در سایت زندگی همین است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 17:02