باورکنید واسه هرکی که میومد یه فیلم جداگونه بازی می کردم! کف دستم گذاشته بودم رو سمت صاف صورتم ومیگفتم دندونم درد میکنه! یکی دیگه که میومد سریع صورتم میبردم سمت شیرآب و شروع می کردم به شستن که طرف نبینه! واسه اون یکی صورتم میبردم سمت داخل آرنج که مثلا دارم خشکش می کنم!
ساعت یه ربع به سه بودکه جناب برق همزمان باجناب رئیس اومد! تاچشای خوشگل(!) رئیس به من افتاد فرمودن که اینجاچکارمی کنی!؟ خواستم فیلم بازی کنم اما... دستم ازروصورتم برداشتم و نگاه مظلومی بهش انداختم و سرم دادم پایین! نه خندید،نه چیزی گفت.فقط سرش انداخت پایین ورفت بیرون.بیچاره یادش رفت واسه چی اومده بودwc !
تنبل خونه همش خوابه وکارای شخصیش میاره شرکت.مدیونیداگرفکرکنید خودم میگم!
برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 63