تف تواین قیافه!

ساخت وبلاگ
دیشب حوالی ساعت ده از سر بی حوصلگی رفتم تو پارک سرکوچمون نشستم.هوا خنک بود و پارک پراز جمعیت.گاهی سرم تو گوشی بود وگاهی نگاهم به مردم اطراف.وچقدرتنهابودن دراین مواقع زجردهنده است.

تو حال خودم بودم که یه آقای میانسالی اومد کنارم نشست و گفت: عزیز،چیزی میخوای!؟

گفتمش نه!

فرمودن که: ازهرنوعش که بخوای دارما.چقدرمیخوای بگو تا بدمت!

عرض کردم که: نه آقا اشتباه گرفتی!

بلندشدم و رفتم یه گوشه زیر یه درخت ورو چمن نشستم.

چنددقیقه بعد یه آقا پسر حدود بیست ساله اومد روبه روم ایستاد و گفت:

همشهری اگه چیزی میخوای درخدمتیم!

من: نه آقا چیزی نمیخوام بفرمایید.

گفت: بابا به قیافت میخوره اهلشی! بگو چی میخوای واست ردیف کنم!

اینجا تااسم قیافم آورد بهم ریختم وداد زدم به قیافه خودت میخوره که اهلش باشی گمشو تا ندادمت دست پلیس!

طرف خیلی آروم وبی خیال راهش کشید ورفت.

دوستان یه دکتر جراح خوب سراغ ندارید من این قیافه رو بدم دستش تا عوضش کنه!

اون از کتابدار که گفت قیافت میخوره که واسه دوس دختر پیداکردن اومدی کتابخونه! اونم از دوتاپسره که می گفتن قیافه من به اطلاعاتیها میخوره اینم از آقایون دیشب که من معتاد فرض کردن! 

میترسم دوروز دیگه یکی بیاد بگه این آقا داعشیه!!

ای تف تو این...! :/

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:11  توسط آقای ج  | 
زندگی همین است...
ما را در سایت زندگی همین است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 13:50