نترسیدلطفا

ساخت وبلاگ
نمیدونم درسته این اتفاقی که واسه من ومادرم میفته تعریف کنم یانه! شایدبگیدتوهمه یادروغه ویاشایدهم بگیدیه داستانه که ازخودم درآوردم.برداشت شمابرای من قابل احترامه امااین ماجراکاملا واقعیه وهرهفته واسه من ومادرم میفته.

واقعیتش ازسالهاقبل شاید پانزده سال پیش،درشبهای دوشنبه وبخصوص شبهای جمعه،چه توخونه باشم وچه تو حیاط وچه الان که سرکارم،صدای سوت آروم وممتدی می شنوم که اون موقع هاجای سوال برام بودکه این چیه ومنشأش ازکجاست.همین باعث شدکه ازمادرم این موردبپرسم که دیدم بدون هیچ تعجبی بهم نگاه کردوگفت: اینو به کسی نگو چون کسی باور نمی کنه وازطرفی فقط من وتو می شنویم واین صدا چیزی نیست جزصدای ارواح رفتگانمون که شبهای دوشنبه وجمعه میان سراغ مازنده ها واینجوری درخواست فاتحه می کنند.پس تو هم فاتحه بخون و دعاشون کن.

دقیقا همین کارمی کنم وباخوندن فاتحه دیگه اون صدارو نمی شنوم.سالهاست که این وضعیت دارم تجربه می کنم.وبرام عادی شده.

وجالبه که چطوربقیه اعضای خانوادم نمی شنوند!

زندگی همین است...
ما را در سایت زندگی همین است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-haminasto بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 2:13